آن عبد صالح خدا
آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی قدس سره
نگاشته استاد معظم حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر الهی خراسانی
[زندگی و تحصیلات:]
آیت الله حاج میرزاجواد آقا تهرانی عالمی وارسته مجاهدی خودساخته عارفی به خداپیوسته فقیهی مفسر مفسری فیلسوف زاهدی اندیشمند و دانشمندی پرهیزكار بود كه در علم و عمل و زهد و تقوی اسوه بود و سرمشق و حجت دیگران.
او به سال 1283 شمسی در خانواده ای اصیل و مذهبی در تهران متولد شد. پدرش مرحوم حاج محمدتقی و برادرش مرحوم حاج آقا رضا شاهپوری (حاج طرخانی) از تجار متدین متعهد و مورد اعتماد بازاریان بودند. مرحوم حاج آقا رضا به انتخاب مرحوم آیت الله العظمی بروجردی تا آخر عمر در سمت سرپرستی مسجد اعظم قم تلاشی مخلصانه و موفق داشت.
مرحوم میرزا پس از تحصیل دوره ابتدایی و اخذ گواهی سیكل از مدرسه ثروت تهران برای فراگیری علوم دینی راهی قم شد و پس از چند سال سكونت در آن شهر و گذراندن مقدمات و بخشی از سطوح به نجف اشرف رفت.
در توقف دو ساله خود در نجف از محضر اساتیدی همچون آیت الله حاج شیخ مرتضی طالقانی و مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمدتقی آملی (صاحب دررالفوائد تعلیقه بر شرح منظومه سبزواری) بهره های علمی و اخلاقی فراوانی برد. به یاد دارم كه در درس شرح منظومه از مرحوم آملی مكرر نقل قول میكرد و میفرمود : “ایشان عالمی وارسته و دائم الذكر و استاد فلسفه من بودند در نجف …”.
با این كه تصمیم داشت در نجف بماند و به ادامه تحصیل بپردازد از والده مكرمه اش نامهای دریافت كرد كه وی را به مراجعت به تهران فرا میخواند لذا علی رغم تمایل شخصی به اقامت در نجف از آنجا كه به گفته خود “تحصیل را واجب و اطاعت امر مادر را اوجب” میدانست به تهران برگشت و پس از گذشت سه روز از مراسم ساده ازدواجی كه قبلاً تداركش را دیده بودند رهسپار مشهد مقدس شد و این حدود سال 1312 شمسی بود.
در مشهد پس از پایان تحصیل سطح در محضر مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی در حوزه درس خارج فقه و اصول و معارف مرحوم آیت الله العظمی میرزامهدی غروی اصفهانی حاضر میشود و تا پایان عمر استاد (19 ذی الحجه 1365 ق) نزدیك ده سال از محضر وی مبانی اصولی مرحوم آیت الله میرزای نایینی و فقه و معارف اهل البیت (علیهم السلام) را فرا میگیرد.
سالیان ملازمت با مرحوم آیت الله آقا میرزامهدی دوران شكل گیری شخصیت علمی و اخلاقی او بود. مكتب استاد چنان در او رسوخ كرده بود كه تا پایان عمر در تبیین و ترویج مبانی و خط مشی اعتقادی او كوشش داشت و در كتاب ها و درس های خود همواره به تفسیر و تبیین معارف براساس آرا و اندیشه های استاد پرداخت.
[تدریس و تألیف:]
مرحوم میرزا پس از نیل به مدارج عالیه علوم متعارف حوزه و كسب كمالات معنوی و اخلاقی به تدریس و تالیف پرداخت و در انتخاب موضوع درس همواره به نیاز جامعه و مصلحت مسلمین و طلاب عنایت داشت سالیانی دراز خارج فقه و اصول درس میگفت و معارف را براساس آموخته های مكتب مرحوم میرزای غروی تدریس میكرد و به درخواست طلاب یكی دو دوره به تدریس شرح منظومه سبزواری پرداخت.
و سپس به تفسیر قرآن همت گماشت و دلیل آن را تنها اقتضای مصلحت میشمرد. محل تدریس ایشان غالبا مدرس فوقانی مدرسه میرزاجعفر بود و پس از بسته شدن مدرسه در مسجد حاج ملاحیدر درس میگفت. در ایراد مطالب بسیار مراقب بود كه از احترام بزرگان علمی و دینی كاسته نشود و اهانت به آنان را گناهی كبیره میشمرد.
در تألیف نیز تابع وظیفه دینی و مسئولیت شرعی و اجتماعی بود و از چاپ هیچ كدام از آثار خود بهره مادی نبرد. آنچه در چاپ كتاب هزینه كرده بود دقیقاً محاسبه میكرد و قیمت كتاب را براساس آن تعیین مینمود و برای خود هیچ منظور نمیفرمود.
نام و عنوان خود را بر روی جلد نمینوشت بلكه به عبارت “تالیف (ج ـ زارع) یا (ج) یا (جواد) و این اواخر (جواد تهرانی)” اكتفا میكرد. وقتی از ایشان سئوال شد نام فامیلی شما كه زارع نیست چرا بر روی جلد كتابتان نوشته اید: تالیف: (ج ـ زارع) فرمود: معنی لغوی زارع را قصد كردم چه «الدنیا مزرعة الآخرة» و ما در این دنیا زارع هستیم. آری مرحوم میرزا دنیای ناپایدار را ـ در پرتو احادیث ـ كشتزاری میدید و خویشتن را برزیگری كه نیك میكارد تا نیك بدرود.
آثار چاپ شده وی كه برخی از آنها بارها به چاپ مجدد رسیده است بدین شرح است:
1 ـ بررسی در پیرامون اسلام (رد بر كسروی)
2 ـ فلسفه بشری و اسلامی (در بیان و رد مبانی فلسفه كمونیسم)
3 ـ بهایی چه میگوید (در رد فرقه ضاله بهائیت)
4 ـ عارف و صوفی چه میگویند (در بیان مبادی و اصول تصوف و عرفان و رد آن)
5 ـ میزان المطالب (2 ـ 1) (شامل مباحث كلامی براساس قرآن و عترت)
6 ـ آیین زندگی و درسهای اخلاق اسلامی (در بیان اخلاق اسلامی براساس آیات و روایات)
[در عینیت جامعه:]
مرحوم میرزا در مسائل اجتماعی و قضا حوائج مؤمنین و رفع مشكلات و گرفتاری های برادران دینی سعی بلیغ و اهتمام جدی داشت. آنچه را از وی برای حل مشكل و یا رفع گرفتاری میخواستند با گشاده رویی در حد توان میپذیرفت و در انجام آن ذره ای كوتاهی نمیكرد حتی اگر لازم بود كه توصیه نماید یا تلفن بزند یا نامه ای بنویسد ابداً دریغ نداشت بدین جهت خانه او همواره مأمن خسته دلان و پناه دردمندان و درماندگان بود.
تدریس و تألیف و اشتغالات علمی هرگز او را از توجه به مسئولیت های اجتماعی باز نداشت و در توصیه به شاگردان و دوستان همواره رعایت تقوی و برآوردن نیاز مردم را یادآوری میكرد.
اولین خیریه درمانی مشهد به نام درمانگاه خیریه بینوایان با اشاره و مساعدت ایشان و جمعی از دوستان پزشك وی در سال 1334 تأسیس و راه اندازی شد و خود هر هفته یك شب در جلسه هیأت مدیره آن شركت میجست و برای آنان درس تفسیر میگفت.
مرحوم میرزا وجوهات شرعیه را قبول نمیكرد ولی به قدر توان و قدرت خود به نیازمندان پاسخ میداد و اگر وسعش نمیرسید آنان را به دوستان و آشنایان خود معرفی میفرمود.
تأسیس نخستین صندوق قرض الحسنه ایران كه در سال 1342 در مشهد آغاز به كار كرد با تایید و مساعدت ایشان صورت گرفت این مؤسسه هم اكنون به صورت مجموعه ای شامل صندوق قرض الحسنه فروشگاه تعاونی و كتابخانه جهت ارائه خدمات رفاهی و فرهنگی به طلاب و روحانیون حوزه علمیه مشهد و دیگر اقشار مردم فعالیت چشمگیر و موفقی دارد.
مرحوم میرزا كه پرورده مكتب انسان ساز اسلام و خود مجسمه ای از اسلام و تشیع بود وظیفه و تكلیف الهی خود را هم در فراگیری و تدریس علوم دینی جستجو میكرد و هم در حضور در جامعه و تلاش در رساندن مفاهیم والا و چند بعدی اسلام به زوایای مختلف اجتماع تا بدین حد كه به هنگام جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل روزی در درس تفسیر گریست و فرمود : “كاش در صحرای سینا بودم و كفش سربازهای مصری را جفت میكردم”.
او كه به لزوم دگرگونی در اركان فرهنگی و سیاسی ایران باور داشت در طول مبارزات اسلامی ملت ایران علیه رژیم ستمشاهی از پیشگامان نهضت بود. اطلاعیه های انقلابی او به همراه سایر آیات عظام در مشهد و حضور مستمر او در مراسم راهپیمایی و اعتراضات و تحصن ها از خاطرات فراموش نشدنی روزهای اوج انقلاب در مشهد است .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز پیوسته از بارزترین چهره های حامی انقلاب بود و چندین بار برای دیدار حضرت امام خمینی (قدس سره) در فرصت های مختلف به صورت انفرادی یا با هیات هایی از علما و روحانیون به قم و تهران رفت .
از جمله در سال 1358 كه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) برای مدتی به قم مراجعه كرده بودند مرحوم میرزا به همراه جمعی از علما مدرسین و طلاب حوزه علمیه مشهد برای دیدار با امام رهسپار قم شدند.
نگارنده كه با طلاب در حیاط بیرونی به انتظار دیدار و سخنرانی امام نشسته بود خوب به یاد دارد كه امام در معیت برخی از علما مشهد از اندرونی وارد حیاط بیرونی شده و در اتاقی كه برای سخنرانی در نظر گرفته شده بود مستقر شدند.
مرحوم میرزا در میان علمای حاضر در اتاق با قامت خمیده ایستاده و به عصای خود تكیه داده بود نظر امام به ایشان جلب شد و دستور دادند صندلی آوردند و از مرحوم میرزا خواستند كه روی صندلی بنشینند ایشان به امام تعارف كردند و بالآخره با اصرار امام مرحوم میرزا روی صندلی نشست و امام ایستاده مشغول سخنرانی شدند. و این خود نمونه ای از توجه و عنایت خاص امام نسبت به مرحوم میرزا بود.
تأییدها و پشتیبانی های مكرر مرحوم میرزا از مواضع نظام جمهوری اسلامی در زمینه های مختلف و بویژه حضور چند باره او در جبهه های جنگ در آشكار نمودن حقانیت انقلاب سهم به سزایی داشت . چهار بار به جبهه رفت و با رزمندگان اسلام در عملیات شركت جست تیراندازی وی در صحنه نبرد و زدن خمپاره توسط ایشان را همراهان ایشان و رزمندگانی كه در محل بودند از یاد نمیبرند.
انس و محبت او با جوانان مخلص بسیجی چنان تأثیری در آن جوانان مینهاد كه عزم آنان را در ادامه نبرد دو چندان میكرد. به جوانی بسیجی كه اصرار داشت همراه مرحوم میرزا عكس بگیرد فرمود : “مشروط به این كه در قیامت از جواد شفاعت كنی”.
روزی كه در محضرشان بودم بقچه ای به من نشان دادند و فرمودند : “در این بسته كفن من است هر وقت به جبهه میروم آن را با خود میبرم و بارها به دوستان گفته ام در جبهه هر كجا كه شهید شوم یا بمیرم همان جا با همین كفن مرا دفن كنید و حق ندارید جنازه مرا به مشهد یا جایی دیگر انتقال دهید “.
با این كه از امامت در نماز جماعت پرهیز داشت و بارها به برخی از شاگردانش و حتی بعضی از طلاب اقتدا میكرد اما فقط در جبهه بود كه امامت در نماز را پذیرفت و خود دلیل آن را چنین بیان میكرد: ” من دیدم این جوانها جانشان را در طبق اخلاص گذاشته و آماده جانبازی هستند چون از من طلبه ناچیز خواستند كه برایشان نماز جماعت بخوانم شرم كردم كه تقاضای این عزیزان را رد كنم”.
پس از ارتحال حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) و انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) از سوی مجلس خبرگان به رهبری انقلاب اسلامی به همراه جمعی از علمای مشهد اطلاعیه ای را در پشتیبانی و حمایت كامل از رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و لزوم پیروزی از دستورات معظم له امضا كرد.
[نفس مطمئنه:]
در وصیتنامه مرحوم میرزا كه آن را در تاریخهای مختلف بارها با خط خود تایید یا اصلاح كرده است چنین آمده: “جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج شهرـ هر كجا باشد ـ دفن كنند… علی ای حال جسد مرا به زودی و بدون سر و صدا و اطلاع دادن به اشخاص و مردم باید در بیابان یا قبرستان عمومی مردم دفن نمایند و به عنوان هفته و چهلم و سال مجلسی برپا نكنند.
هر كس خواست برای من خودش در هر موقع طلب مغفرت مینماید. و به این رقم تنها من راضی و خرسند هستم. إن شاالله تعالی ـ جواد. فرزندان من هر موقع خواستند برای من خیراتی بدهند مختصر نماز و روزه ای بگیرند نیز خوشحال خواهم بود إن شاالله تعالی. و آنان را وصیت میكنم تنها به تقوی و اطاعت خداوند متعال در همه حالات از زندگیشان . والسلام علی من تبع الهدی. برج 58 6 ـ جواد.”
از حضرت علی (علیه السلام) آموخته بود كه عاشق مرگ باشد و از آن هرگز نهراسد لذا از نزدیكانش خواسته بود كه برای بهبودش دعا كنند. حتی در اوج بیماری كه به ارتحالش انجامید اظهار میكرد كه دردی ندارد آنچه سراپای وجودش را فرا گرفته غم است غم و اندوه آخرت و قیامت .
مرحوم میرزا بارها به مفاد “موتوا قبل ان تموتوا” عمل كرده و حتی بارها روح ملكوتیش از بدن خاكی و تعلقات مادی به پرواز درآمده بود. و فقط یك بار آن هم تنها برای اثبات وجود روح مستقل در كتاب فلسفه بشری و اسلامی خود (صفحه 33) بدین گونه به آن اشاره كرده است:
“نویسنده شخصا از كسانی هستم كه روحم را ـ یعنی خودم را ـ یك نوبت در مقابل بدنم وجدان و مشاهده نمودم مانند مشاهده خودم را اكنون در مقابل لباسم كه خارج از بدنم در مقابل چشمانم گذاشته و مشاهده مینمایم . و در آن حال به وجود واقعی مرگی كه جدایی روح از بدن باشد چنان ایمان آوردم كه اكنون ایمان به وجود شمس در عالم دارم (اگر نگویم كه مطلب قویتر و روشنتر از این بود)”.
بیماری كبد كه مدتی او را بستری كرده بود. بالآخره در سحرگاه سه شنبه دوم آبان ماه 1368 شمسی (برابر با 23 ربیع الاول 1410 قمری) او را از پا درآورد.
روح سترگش كه در قفس تنگ كالبدش حبس شده بود گویا با شنیدن ترنم ملكوتی «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي رَبِّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمين» (يس: 27-26) كه فرزندش بر بالین پدر میخواند چنان آسوده و سبكبال به پرواز درآمد كه به نگاهی پنهان شد. و بدین سان كوزه سفالین بدن را به صحرا افكند و روی به عین الحیات”من شرب منها شربه لم یظما ابدا” (بحارالانوار، ج 14: 323) آورد. میرزا سبك حال زیست پس سبكبال خفت.